چند ماه پیش در همــــایش ملی راهبردهای ساخت برند در صنعت گردشگری گفته بودم که بود و نبود سازمان میراث فرهنگی و گردشگری مطلقاً هیچ نقشی در وضعیت این صنعت در ایران ندارد و اگر همین فردا هم این سازمان بهطور کلی تعطیل بشود، حتی یک نفر در ورود توریست به ایران تاثیر نخواهد داشت. این گفته که برای کاهش هزینه دولت یکی از نخستین قدمها میتواند تعطیلی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری باشد، در آن سمینار مجادلاتی را برانگیخت اما اکنون خوشوقتم که سرانجام به یکی از توصیههای من توجه شده و هماکنون عملاً این سازمان به تعطیلی کشانده شده است.
در 2 سال گذشته هر مدیری که مسئولیت بخش گردشگری را بهعهده گرفته بعد از 4-3ماه عطای کار را به لقایش بخشیده و پستش را ترک کرده است. جالب است که هماکنون مدیران عامل 3منطقه آزاد چابهار، کیش و قشم بهترتیب روسای گردشگری سابق، اسبق و اسبقتر! کشورهستند. همه هم پست خود را در سازمان مذکور در همین یکسال اخیر به دست آورده و از دست دادهاند.
دیگر: قرار بوده که کل معاونت گردشــــگری به اصفهان برود، که کارمنــــدان قبول نکردهاند و در نتیجه غالباً دورکار شدهاند؛ یعنی نشستهاند توی خانههایشان و دارند از دولت حقوق میگیرند و به قول ناصرالدین شاه در دولتسرای همایونی برای بهبود امور مملکت خیالات میفرمایند. در راهروهای سازمان هماکنون پرنده پرنمیزند و در خیلی از اتاقها کلاً قفل است. جالبتر از همه دورکار شدن حتی امام جماعت این سازمان است که معلوم نیست یعنی چه؟ دورکارهای دیگر قرار است در دنیای مجازی با هم مرتبط باشند، مثلاً اینکه رئیس طرحی را برای بررسی به کارمندش ایمیل میکند و او هم جواب موضوع را با ایمیل میفرستد. اما آیا ممکن است که در دنیای مجازی بشود به امام جماعت هم اقتدا کرد؟
سرانجام: میگوید بهتر است شایسته مقامی باشیم و آن را نداشته باشیم، تا اینکه مقامی داشته باشیم که شایستهاش نیستیم. مهم این است که خودمان تصور میکنیم جذابترین کشور جهانیم، اینکه دیگران در باره ما چطور فکر میکنند و چرا این همه جذابیت منجر به ذرهای توسعه گردشگری نشده، البته موضوع چندان مهمی نیست.